English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8447 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
voice answer back U پاسخ سمعی
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To answer back. U جواب دادن ( یکی بدو کردن )
voice U گفتاری
voice U صدای انسان
voice U ادا کردن
voice U باصدابیان کردن
voice U اواز
voice U شفاهی صوتی
voice U تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice U سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice U خروجی صوت
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice U رای
voice U اوا
voice U صوت
voice U صدا
voice-over U سخنان افزوده
A voice came from beyond . U صدائی از غیب آمد
voice U ادا کردن
with one voice U بایک زبان متفقا
voice U صدای سخنرانی انسان
voice-over U صدای خارج از تصویر
voice U واک
voice U بیان کردن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
an a answer U پاسخ مثبت
in answer to U در پاسخ به
right answer U پاسخ درست
to answer in the a U پاسخ مثبت دادن
answer [to something] U پاسخ [به چیزی] [راه حل]
answer U : پاسخ دادن
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer U پاسخ
answer U دفاع
answer U : جواب پاسخ
answer U جواب احتیاج را دادن
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
answer U بکار امدن بکاررفتن
answer U جوابگو شدن
answer U دفاع کردن
answer U ضمانت کردن
answer U جواب دادن از عهده برامدن
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer U پاسخ به یک سوال
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
the active voice U فعل معلوم
the active voice U معلوم
negative voice U منع نشانه مخالفت
the range of voice U دانگ صدا
voice selector U انتخابگرصدا
negative voice U رد
voice recognition U بازشناسی صدا
he started at my voice U از صدای من از جا پرید
voice-overs U صدای خارج از تصویر
the public voice U عمومی
the public voice U ارا
to a ones voice to music U صدای خودراباسازجفت کرد
the passive voice U فعل مجهول
the passive voice U بنای مجهول
no one raised his voice U صدای هیچکس درنیامد
negative voice U رای مخالف دادن
negative voice U قدغن کردن
voice-overs U سخنان افزوده
negative voice U رای مخالف رد کردن
negative voice U حق رد
voice synthesis U ترکیب صوتی
voice recognition U تشخیص صدا
voice recognition U تشخیص صوتی
voice coil U پیچک صدا
voice communications U ارتباطات صوتی
voice frequency U بسامد صدایی
A firm voice . U صدای محکم
voice input U ورودی صوتی
voice key U کلید صدایی
voice mail U پست صوتی
voice operated U با کار افت صدایی
voice response U جواب صوتی
voice output U خروجی صوتی
voice mail U پست اوایی پست صوتی
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
give voice to <idiom> U احساس ونظرت رابیان کن
voice tube U لولههای صدارسان
voice synthesizer U ترکیب کننده صدا
She has a soft voice U صدای نرمی دارد
voice synthesis U ترکیب صدا
voice output U خروجی به صورت صدا
At the top of ones voice . U با صدای هرچه بلند تر
question answer U سئوال- جواب
answer/originate U دریافت / ارسال
answer/originate U مثل مودم
answer/originate U که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer mode U حالت پاسخ
auto answer U خود جواب
Please answer the telephone. U لطفا" جواب تلفن را بدهید
answer/originate U رسانه ارتباطی
Answer me this question. U جواب این سؤالم را بده
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
A correct answer. U جواب صحیح
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
originate answer U مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
A straightforward answer. U جواب سر راست
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
The wrong answer. U جواب غلط
answer mode U حالت جواب
answer key U کلید پاسخها
answer pennant U پرچم جواب
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
to definitive answer U پاسخ قطعی
the answer to the riddle U حل این معما
whyŠthere is the answer U در سر جواب
whyŠthere is the answer U شرط در امده تقریبا معنی میدهد
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
the answer is right under your nose <idiom> U جواب مثل روز روشن است
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
early answer U پاسخ زود
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
an abrupt answer U جواب تند
question answer U در صف گذاشتن
question answer U صف
the answer is in the negative U پاسخ ان منفی است
question answer U صف بستن
to frame an answer U پاسخی را طرح کردن
voice operated device U دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel U ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel U کانال ارسال گفتار
voice grade channel U مجرای از درجه صدایی
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
She has a lovely ( nice ) voice. U صدای قشنگه دارد
She has a delightfully mellow voice . U صدای گرمی دارد
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
She has a lovely (nice) voice. U صدای قشنگه دارد
He has a rich mellow voice. U صدایش گرم وپخته است
automatic voice network U شبکه صوتی خودکار
voice edit buttons U دکمههایتصیحصدا
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
reaction [answer, commentary] U پاسخ
reaction [answer, commentary] U رای
to answer the call of nature <idiom> U به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
reaction [answer, commentary] U نظر
to fail to provide an answer U درماندن در دادن پاسخ
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
The answer to fools is silence. <proverb> U جوب ابلهان خاموشى است .
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
auto answer indicator U جوابگویاتوماتیکی
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . U یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . U صدای غریبی به گوشم می رسد
back to back credit U اعتبار اتکایی
back to back housing U خانه ی پشت به پشت
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
the back of beyond U دورترین گوشه جهان
to back out of U دبه کردن
to back up U یاری یاکمک کردن
to come back U برگشتن
get back <idiom> U برگشتن
I'll take back what i said. U حرفم را پس می گیرم
Back and forth. U پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. U جاخوردن ( یکه خوردن )
keep back U جلونیایید
right back U بک راست
Welcome back. U رسیدن بخیر
behind his back U پشت سراو
to come back U پس امدن
to get back U بازیافتن
up and back U بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w U درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
to look back U سرد شدن
to keep back U دفع کردن پنهان کردن
to keep back U مانع شدن
to keep back U جلوگیری کردن از
to keep back U بازداشتن
back-up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own U انتقام خودراگرفتن
to get back U دوباره بدست اوردن
out back U مایع روان شده
out back U چسب مایع
on the way back U در برگشتن
on one's back <idiom> U پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
get back U دوباره بدست اوردن
get off one's back <idiom> U به حال خودرها کردن
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back out <idiom> U زیر قول زدن
go back U برگشتن
from way back <idiom> U مدت خیلی درازی
come back <idiom> U دوباره معروف شدن
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1no is an answer
1وقتي بلند حرف مي زني
3as red as a rose
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1Poked back
1 no!i am not,repeat not,going back to my father to ask for money
1من باید به شهر برگردم
1• What is Data Preparation. That is the diffrents between the Dimensional modeling and third-normal-form (3NF) modeling? Answer 6 - The data presentation area is where data is organized, stored, and m
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com